باز آمــــــــــــدم

سلامی چو بوی خوش آشنایی 

اولین پست در سال 1391 

خیلی خوشحالم که دوباره اومدم اینجا 

خیلی از دوستان دیگه نیستن: نسرین جون با پست های قشنگ و پربارش 

زیبا خانمی عزیز 

از ونوس جونم هم خبری نیست  هرموقع گذرم به آریاشهر میفته یادت میکنم ونوس جونمممم 

شاذه خانمی گل و گلاب که هر شنبه از طریق اینترنت گوشی داستانهای قشنگش رو دنبال میکنم ولی هیچ نظری نمیذارم.از همین جا معذرت خواهی میکنم شاذه جون 

این کار کردن به کل زندگیمو مختل کرده بود هیچ کار دیگه ای نمیشد انجام بدم  

از طرفی بیگاری هم میکشیدن ازمون 

این شد که بعد از عید دیگه نرفتم اداره چون درگیر مراسم خواستگاری و ... بودم 

شب تولد حضرت زهرا (س) جشن بله برونم بود.جای دوستان خالی بزن و بکوبی راه انداخته بودیماااااااا 

عروس شدن چقدر سختههههههههه همش باید مثل خانما ساکت و آروم بشینی 

منم که نشستن تو کارم نیست آخه چه توقعاتی دارن از من  

همش راه میرفتم, میرفتم پیش فک و فامیل خودم سربه سرشون میذاشتم میگفتن برو بشین زشته  

2بار خواهرشوهرجان گفت بیا بشین 1بار هم مادرشوهرجان 

وای که چقدر سخت بود مخصوصا وقتی میخواستن صیغه محرمیت بخونن 

ولی وقتی محرم شدیم و آقایون رفتن منو نامزد محترم فقط وسط بودیم 

چقدر خوبه 2تایی رقصیدن( این یه تیکه خیلی کیف داد ) 

جوجو حناییم انقده سرخ و سفید میشد از خجالت الهییییییییییییییییییییییییی 

خداروشکر خانواده نامزد عزیز خیلی خوبن تا اینجا که نه ازاری داشتن نه حرف و حدیثی بوده 

خیلی خونگرم و مهربونن 

مامانم که خیلی خوشحاله داماد دار شده 

جمعه هم مهمونمون بودن.پاگشای جوجو حنایی بود 

سه شنبه هم باهم میریم ددر 

خلاصه یا دارم برای خودم خرید میکنم که هرچی میخرم بازم کمه 

یا دارم برای آقایی کادو میخرم 

خلاصه عروس شدن هم عالمی داره هاااااااااااااااااااااااااااا 

البته من که اصلا نمیتونم برم تو فاز خانمانه شدن 

این وسطه 2تا وروجک 7ساله و 4ساله هم هستن که منو کشتن با زندایی زندایی گفتنشون 

آخه غوغا رو چه به زندایی بودن 

البته تو شیطنتاشون همراهیشون میکنم دایی جونشون میاد به هرسه مون تذکر میده 

سرگرمیم دیگه 

خداروشکر همه چی خوبه و دل ماهم خوش 

ایشالله همه شما دوستای گلم همیشه شاد و خندون باشید 

فعلا