ای وااااای دلممممم

خیلی خیلی خیلی دلم تنگ شده بود برای وبلاگم ، برای دوستای گلم ، برای بچه های بامرامی که بازهم برام پیام میذاشتن در نبود من ، برای پیغام گذاشتم واسه دوستام ، شیطنت کردن تو محیط وب و ...دیگه زندگی متاهلی هست و .... :-‏)‏‏)‏جهاز که قربونش برم هرچی میخری تمومی نداره،این خورده ریزا میکشه آدمو‏!‏ کارای تکمیل کردن منزلمان هم که بماند،شوهرجان ۳ساله پیش خونه ساخته گذاشته کابینت و بقیه موارد تکمیلی خونه رو خانومشون انجام بدن :-‏)‏ ‏(‏ دقیقا عین جملات نومزدم بوداااااا ‏)‏ کابینت سفارش دادیم،کمد دیواری،درب ورودی منزل ،دربهای اتاق ها، سنگ اوپن،پکیج،شیرآلات،رنگ آمیزی ، نردهای راه پله ... راستیییییی همین الانه یادم افتاد باید خلعتی هم بخریم.خلاصه که همش در رفت و آمد و خرید و درس و دانشگاه  هستیم راستی فردا جمعه عقد خالمه، همسن خودمه :-‏)‏ منم دارم نصف شبی باموبایل پست میذارم،حالا بعدا بازم میام یه پست تر و تمییز و خوشگل میزارم اینجا  شب خوش ،برم که لالام گرفته ،شوشو هم که خونشونه،باید شاسخینو بزنم زیر بغلم بخوابم :-‏)‏

باز آمــــــــــــدم

سلامی چو بوی خوش آشنایی 

اولین پست در سال 1391 

خیلی خوشحالم که دوباره اومدم اینجا 

خیلی از دوستان دیگه نیستن: نسرین جون با پست های قشنگ و پربارش 

زیبا خانمی عزیز 

از ونوس جونم هم خبری نیست  هرموقع گذرم به آریاشهر میفته یادت میکنم ونوس جونمممم 

شاذه خانمی گل و گلاب که هر شنبه از طریق اینترنت گوشی داستانهای قشنگش رو دنبال میکنم ولی هیچ نظری نمیذارم.از همین جا معذرت خواهی میکنم شاذه جون 

این کار کردن به کل زندگیمو مختل کرده بود هیچ کار دیگه ای نمیشد انجام بدم  

از طرفی بیگاری هم میکشیدن ازمون 

این شد که بعد از عید دیگه نرفتم اداره چون درگیر مراسم خواستگاری و ... بودم 

شب تولد حضرت زهرا (س) جشن بله برونم بود.جای دوستان خالی بزن و بکوبی راه انداخته بودیماااااااا 

عروس شدن چقدر سختههههههههه همش باید مثل خانما ساکت و آروم بشینی 

منم که نشستن تو کارم نیست آخه چه توقعاتی دارن از من  

همش راه میرفتم, میرفتم پیش فک و فامیل خودم سربه سرشون میذاشتم میگفتن برو بشین زشته  

2بار خواهرشوهرجان گفت بیا بشین 1بار هم مادرشوهرجان 

وای که چقدر سخت بود مخصوصا وقتی میخواستن صیغه محرمیت بخونن 

ولی وقتی محرم شدیم و آقایون رفتن منو نامزد محترم فقط وسط بودیم 

چقدر خوبه 2تایی رقصیدن( این یه تیکه خیلی کیف داد ) 

جوجو حناییم انقده سرخ و سفید میشد از خجالت الهییییییییییییییییییییییییی 

خداروشکر خانواده نامزد عزیز خیلی خوبن تا اینجا که نه ازاری داشتن نه حرف و حدیثی بوده 

خیلی خونگرم و مهربونن 

مامانم که خیلی خوشحاله داماد دار شده 

جمعه هم مهمونمون بودن.پاگشای جوجو حنایی بود 

سه شنبه هم باهم میریم ددر 

خلاصه یا دارم برای خودم خرید میکنم که هرچی میخرم بازم کمه 

یا دارم برای آقایی کادو میخرم 

خلاصه عروس شدن هم عالمی داره هاااااااااااااااااااااااااااا 

البته من که اصلا نمیتونم برم تو فاز خانمانه شدن 

این وسطه 2تا وروجک 7ساله و 4ساله هم هستن که منو کشتن با زندایی زندایی گفتنشون 

آخه غوغا رو چه به زندایی بودن 

البته تو شیطنتاشون همراهیشون میکنم دایی جونشون میاد به هرسه مون تذکر میده 

سرگرمیم دیگه 

خداروشکر همه چی خوبه و دل ماهم خوش 

ایشالله همه شما دوستای گلم همیشه شاد و خندون باشید 

فعلا

بعد از 3 مــــاه ...

سلاااااااااااامممممممم به همه ی دوستان

ناقابل ۳ ماهی میشه که اینجا نیومدم و نرفتم مهمونی به وبلاگ دوستان عزیز

راستش حسابی مشغول و سرگرم بودم و هستم ولی الان باز یه ذره اوضاع بهتره چون مرخصی گرفتم مثلا درس بخونم پریدم جلوی کامپیوتر اومدم نت گردی

از مهر دارم میرم سر کار

تا حالا تو شرکتای خصوصی کار نکردم ولی خیلی بد شنیدم اما این اداره ی بزرگ دولتی بووووووووووووووووووووووووق

واسه من و ۱۳ خانم جوانی که همکارم هستن اعصاب نذاشتن

ساعت کاریمون خیلی زیاده من ۶ صبح از خونه میزنم بیرون ۷ شب میام خونه

تو تاریکی میرم تو تاریکی برمیگردم!

میرسم خونه میوه ای غذایی میخورم و بیهوش میشم. یعنی واسه خوابیدن هیچ تلاشی ندارم

البته پنج شنبه ها که تعطیلیم.این ۲ روز اخر هفته به استراحت و گاهی گردش با دوستان میگذره

و جایی واسه نت نمیمونه!!!

تو این ۳ ماه احساس میکنم بزرگتر شدم

خیلی چیزا یاد گرفتم, تجربه هام خیلی بیشتر شد ,  دیدم نسبت به بعضی مسائل تغییر کرد , ولی همچنان سرتق و شیطون هستم

این چند روز که مرخصی هستم همکارام میگن خیلی جات خالیه

ازبس که آتیش میسوزونم

کار ما به صورتیه که تو اداره دشمن زیاد داریم!!!!!!!!!!

تنها کسی که هوامونو زیاد داره آبدارچی طبقه ما آقا سید جان هست

دلم برای چایی های خوشمزه که با کاکائو واسمون میاورد تنگ شده

صبحانه خوردنای اول صبح

ناهارای مزخرف, مخصوصا خورشت آلویی که هیچ کس نمیخورد و همکارم تو خورشتش کرم پیدا کرد!

کل کل من با یکی از این آقایون  گروه L  که یه بار داشتم از پشت سرش زبون درازی میکردم بهش که یهو برگشت و من پا گذاشتم به فرار که نزدیک بود از پله ها بیفتم چندتا از همکارام دیدن روده بر شدن از خنده

با 3_4 تا از بچه ها خیلی صمیمی شدم وحسابی شلوغ بازی میکنیم

1 ساعت زمان نماز و ناها داریم ولی ما یه بار رفتیم بیرون ناهار بخوریم 2:30 بیرون بودیم

گفتم تازه فهمیدیم کارمند د.و.لت یعنی چی

خاطره و شوخی و حرص خوردن و مشکلات کار زیاده واسه تعریف ولی باید خیلیاشو با سانسور بگم که ...

اینجوری هم دوست ندارم



* اتفاق خوب و قشنگی برام افتاده که حتما میام میگم


* این مترو هم دنیاییه واسه خودش!روز به روز مسائل عجیب غریب تری میبینی!

   همچنان دعوا بر سر سوار شدن آقایون در واگن ویژه بانوان ادامه دارد!!!

  و هر روز صبح به صورت پرس شده از قطار خط 1 پیاده میشم!


*ای کاش از اسم پدر شهیدت سوء استفاده نمیکردی! ای کاش به خاطر ترکشی که خوردی و       جانباز شدی خودت رو صاحب تمام مملکت نمیدونستی!


* وای که چه کیفی داد کارتینگ در پیست آزادی

البته 6 دقیقه 20/000 تومان زیاد نیست؟؟؟؟؟؟

هرچند یه نفر دیگه خرج کرد ولی واقعا ستمه!


* دوست صمیمی و خوبم نسریــــن جونم نامزد کرد. دسسسسسسسسسسست دست دست.نامزدش پسر خوبیه خداروشکر

پسر زیاده, پسر خوب کمیاب شده!

 فعلا




خوش گذرونی...

سلاااااااااااااااااااااامممممممممممم

این روزا سرم شلوغ پلوغ بود زیاد نشد بیام نت و این خونه مجازی رو آپ کنم!

با بچه های دوران دبیرستان قرار گذاشتیم بیرون که همدیگرو ببینیم.

با یه سریشون هنوز رفت و آمد دارم اما بعضیاشونو خیلی وقته ندیده بودم

عالی بود خیلی خوش گذشت

رفتیم پارک لاله رو منور کردیم

مرور خاطرات,تعریف از دوران دانشگاه, جک و پانتومیم...

وای که چقدر سر این پانتومیم خندیدیم. یه چیزایی که نمیشد در ملا عام بازیشون کرد

مثلا رفته بودیم قسمت جنگلی پارک که زیاد شلوغ پلوغ نباشه ولی...

کلی عکس انداختیم و رفتیم تاب و سرسره! هیچ بچه ای نبود همه آدم بزرگا داشتن با وسایل بازی میکردن که ناغافل نگهبان پارک اومد و هی سوت میکشید که ماهارو بیرون کنه از پارک بچه ها!

مگه ما دل نداریم خب!!!

بعدشم رفتیم رستورانو گذاشتیم رو سرمون

غذا رو خورده بودیم و نشسته بودیم.خیلی شلوغ بود و باید سریع میزو خالی میکردیم ولی ما عین خیالمون نبود تا یه گارسون اومد بالاسرمون زل زل نگاه کردن

ماهم بروی مبارک نمی اوردیم

ولی دیدیم اگه همینجوری پیش بره پرتمون میکنه بیرون خودمون دخمله خوب اومدیم بیرون




یه روز دیگه با بروبچ دانشگاه رفتیم کوه ( درکه )

قرارمون 8 صبح آریاشهر اما به لطف دیر اومدن بعضی دوستان 9:15 بود راه افتادیم سمت درکه

یه 2_3تا نخاله هم بینمون بود ولی کلا خوش گذشت.

میخواستم کنار رود عکس بگیرم ولی یکی از بچه ها که لیدر بهش میگفتیم هی میومد پشت سرم نمیزاشت تکی عکس بگیرم

کلا تو عکس همه بچه ها بود. میخواستم برم یه طرف دیگه که افتادم تو رود

لیدرهم داشت یکی دیگه رو اذیت میکرد که دستش خورد به گزنه ها و کبود شد

منم کلی بهش خندیدم.دلم خنک شد.

اونجا سر یکی از پیچ ها یه عکاسی هست که با دوربین عهد قجر عکس سیاه سفید میندازه! خیلی ساله که اونجاست.عکس دسته جمعیمون خومشل شد

رفتیم نشستیم تو رستوران دیزی زدیم به بدن با دوغ محلی + هندونه به عنوان دسر

اونجا کنار تختمون یه سری گردو تازه ریخته بود یکی از بچه ها چندتا برداشت

تازه داشت بهمون مزه میداد که صاحب رستوران اومد دعوامون کرد که اگه سگ گازتون میگرفت کی باید جواب میداد؟ این چه کاری بود؟ ....

تو منو زده بود کشک بادمجون با گردو. ما گفتیم آقا کشک بادمجون میخوریم بدون گردو اینکه دیگه ناراحتی نداره خو ( این قضیه مال قبل از ناهار خوردنمون بود )

دیدیم یارو بیخیال نمیشه قاطی کردیم گفتیم ما میریم

دید به نفعش نیست 70_80 هزار تومن ضرر کنه خودش شروع کرد به عذرخواهی که منظوری نداشتم فقط نگران خودتون بودم و ... از این حرفا

آلوچه هم خوردیمو وسایلو جمع کردیم اومدیم خونه.



این هفته هم با دوستان هم محله ای رفتیم فشم

سرد بود.منم یه نیمچه سرمایی خوردم.

انقدر هله هوله و سالاد الویه خوردم تا چند روز حالم بد بود!!!

هوای خوب آدمو شکمو میکنه دیگه

اونجا درخت گردو بود اما من که جرات نزدیک شدن بهشو نداشتم!

حالا هرموقع گردو میبینم یاد اون اتفاق میفتم و کلی میخندم



* خیلی خوبه آدم وارد محیطی یا جمعی میشه جنبه داشته باشه و ... بازی در نیاره


* دستم سر شد انقدر گوشی رو نگه داشتم!!! 


* خدا هیچ شاگردی رو محتاج استاد نکنه! خودمو کشتم تا فقط یه نمره بگیرما! دریغ


* بعداز یک سال عروسی دعوت شدیم شهرستان وسط هفته! آخه چرا با احساسات من بازی میشه؟! خب من عروسی دلم میخواد برم شلوغ پلوغ کنم


* فعلا تا بعد





بعدا نوشت: تولد دوست خوبم آقا امین فردین هستش

تولدت مباااااااااااااااااارک



مهربون باشیــــــــــــــــم

هرچقدر که توی ماه رمضون خونه نشین شدم این یه هفته جبران کردم و همچنان ادامه داره این تلافی...

فقط این وسط امتحانای دانشگاه قوز بالاقوز بودن که بالاخره به اتمام رسید!

یکشنبه 20دقیقه دیر رسیدم سر جلسه! هواااااار از این ترافیک!

دیدید جاهایی که چراغ نیست و میخوای از خیابون رد بشی 99% راننده ها سرعتشونو 2برابر میکنن؟؟؟؟؟؟ راننده های ... بــــــــــــــــــوووووووووووووووووووووووووق!

حتی دستمو بلند میکردم که وایستن انگار که نه انگار!

بالاخره یه عمو پلیس مهربون اومد منو از خیابون رد کرد


* واه واه حالا انگار کلاس زبانشون چـــــــــــــی هست!!! ثبت نام کن حداقل یکسال دیگه نوبتت میشه!!!


* اول خودت برو یه سرو گوشی آب بده بعدش دوستاتو ردیف کن بردار ببر!!!

افتضاح * افتضاح   !!!!!!!!!!


* مثلا قرار بود کفش بخرم. اومدم خونه! مامان: کفش گرفتی؟

کیف نشونش میدم!!!

مامان: این چیه؟ مگه کفش نمیخواستی؟باز تو کیف خریدی؟

بابا : کمدت داره میترکه از این همه کیف!

داداش: این همه کیف میخوای چیکار؟

کیفو کوبوندم وسط اتاق!

ولی از اونجایی که خیلی پرووو تشریف دارم فردا میرم یه کفش اسپرت همرنگ کیفم میخرم


* - تو آدم بشو نیستی!

غوغا: نه! همین  حوا میمونم

- بچه پرررررو! همیشه یه جواب تو آستین داری!


* فقط یه کم. یه کم به هم دیگه بها بدیم. به حقوق هم احترام بزاریم

یه ذره از این خودخواهیه کم کنیم.

وقتی با هم مهربون باشیم دنیا هم قشنگتره!

همگی این چیزا رو میدونیم اما گاهی یادمون میره...

من دارم تمرین میکنم! که بهتر بشم!

ایندفعه دیگه نمیخوام بزنم زیر قول و قرارم...

نمیخوام یادم بره شب قدر... زیر بارون... قرآن روی سرم...

چه پیمانی با خدای خودم بستم

دغدغه های امروز...

سلااااامممممممممم و صد سلاااامممممممم به همه دوستان عزیز و محترم

چند روزیه که به وب دوستان نیومدم و از همینجا عذر خواهی میکنم

تو این روزای آخر ماه مبارک خیلی بی حال شدم مامانم میگه: روزه بردتت!!!

البته امشب بعد از 2 هفته دارم آهنگ گوش میدم و حالم بهتره!

خب هرچیزی جای خودشو داره دیگه. موسیقی هم به وقتش خیلی انرژی + میده


* خدا کنه بعد ماه مبارک همه مردم همینجوری با هم مهربون باشن!!!!


* وقتی کسی با کل فامیل قطع رابطه میکنه  و هرچقدر سعی میکنی این صله رحم رو بجا بیاری ولی اون آدم بشو نیست! باید چه کرد؟؟؟

دلم میخواد نی نی شونو ببینم...


* بیشتر جوونای فامیل که همسن و سال داییم هستن دارن ازدواج میکنن!!!

من زندایی میخوااااااااااااااااااااااااااااااممممممممممممممممممممممممم

دایی ته تغاری گلم

از الان با دختر خاله جان کنتاک داریم کی رقص چاقو کنه؟؟؟؟؟؟؟؟


* فکر نکن خیلی آدم گنده ای هستی به دلیل شغلی که داری!

ایشالله موفق تر بشی ولی امیدوارم جنبه خودت رو بالاتر ببری!


* وااااااااااایییییییییییی شنبه امتحان دارم + دوشنبه و سه شنبه


* دلم برررررررف میخواد! یهمو هوس کردم دیگه چه میشه کرد!


* دوستاااااااااااااای گلمممممممممم

مواظب خودتون باشید




شـبـهــای قــــدر

امشب تمام آینه ها را صدا کنید    

           گاه اجابت است  رو به سوی خدا کنید   

                     ای دوستان آبرو دار  

         در نزد حق در نیمه شب قدر مرا هم دعــا کنید *

 

 

و باز هم شب قدر  

   یکسال گذشت خدایا  

    یکسال از شبی که سر بسجده بردم و با تمام وجود اشک ریختم 

طلب مغفرت ... 

   دعا نماز قرآن...   

همه فکرم تو بودی و همه ی آرزوم گذشت و بخشش تو

بعد از اون اشک ها 

یه حس قشنگ... 

آروم و سبک 

اما...   

به عهدم وفا نکردم 

ولی تو باز هم هوای منو داشتی 

واسم کم نزاشتی 

و حالا  ... 

یه فرصت دیگه  

فرصتی که نصیبم شد اما 

یه تعدادی نه! روحشان قرین رحمت  ... 

با شرمندگی دست دعا به سوی تو بر میدارم 

خدایا درگذر 

ازگناهانم, اشتباهاتم ... 

کمکم کن رشد کنم بهتر بشم و به کمال برسم   

خـــدایـــا  

خــداونـــدگــــارا 

تو رو به برکت این ماه عزیز 

تو رو به بزرگی این شبها 

از گناهانمون درگذر...   

عاقبت به خیرمان کن...

زندگی با برکت و مرگ با عزت عطا کن   

خدایا.......  

جمله بالا رو شما بزرگواران کامل بفرمایید...

همه چی عالیه!

هرکاری میخوام انجام بدم به خودم میگم نه! بعد ماه رمضون! برم بیرون تشنم میشه!!!

اینه که تا افطار خونه هستم و درصد شیطنتم اومده پایین

 وقتی که بدجور مریض میشم یا وقتی که روزه هستم خیلی بی حال میشم و قیافم انقدرمظلوووووووووووووووووووووووم میشه!!! که حد نداره.

طوری که بابام میگه آخهههههههه دخترم چرا این شکلی شده؟


* گفتیم بعد افطار بریم استخر مطمئنا خیلی خلوته کیف میده تنهایی شیرجه بزنی تو عمیق!

ماشااااااااااااالله!

ملت ۲برابر روزای عادی بودن!


* نمیدونم اون موقعی که تو صف آی کیو وایستاده بودیم بعضی ها کجا بودن؟؟؟؟


*  این تیم بسکتبال مهرام موند تو لیگ یا نه!

اگه منحل بشه خب ما بریم سالن  کیو تشویق کنیم خب؟؟؟

وای که چقدر داد میزدیم مهدی پلنگ( مهدی کامرانی)

مخصوصا بازی های غرب آسیا ۲سال پیش.بازی فینال بود دیگه انقدر جیغ زدیمو سوت زدیم صدامون در نمی اومد!

حامد آفاق ۳امتیازی مینداخت! وااااااااااااااااااای! سالن منفجر میشد



*وای از روزی که قرار باشه من افطاری درست کنم =>> یه پتزا مخلوووووط. خمیرشم خودم درست کردم خیلی خوب شد

خب چیکار کنم ۲هفته بود نخورده بودم داشتم میمردم 


*خیلی خوبه ها! که آدم غمی نداشته باشه! دغدغه چرا اما غم نه


این روزها خدا نگاه ویژه ای دارد به ما...

یا شاید همیشه این نگاه رو داشته اما من چشم دلم نمیدیده...........




این روزها...


من اگر نخوام ایرانسل جان عزیز آهنگ پیشواز بهم هدیه بده باید روی ماه چه کسی رو رویت کنم؟؟؟

آهنگ بارون بارونه به زبان لری از گروه رستاک!

یه آدم بیکاری پیدا شده همش زنگ میزنه که آهنگ پیشواز گوش بده!!!

وقتی هم که گوشیو برمیدارم پرو پرو برمیگرده میگه : برندار میخوام گوش بدم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

ولی از اونجایی که من پرروتر از ایشون بودم حالشو جا آوردم اساسی!!!

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنید

البته بماند که یه بار خیلی عصبانیم کرد.چندبار پشت سر هم زنگ زد آخر گوشی رو برداشتم چندتا نقل و نبات نثارش کردم!

این درحالی بود که اصلا به شماره نگاه نکردم!!!

و بعد متوجه شدم که...

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنید

بهله! یه بنده خدایی بود که مورد لطف اینجانب قرار گرفت!!!


* اس ام اس بازی در آن واحد  با ۳ نفر خیلی مزه میده! 


* پیاده روی سریع بعد از افطار رو به دیدن فیلمای آب دوغ خیاری ترجیح میدم!!!

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنید

امشب خیلی هوا خنک بود.بسی لذت بردیم


* یادش به خیر.چقدر تو دبیرستان سر استقلال پرسپولیس همیشه کل کل میکردیم!

با چه جدیتی فوتبال استقلال رو تماشا میکردم و آمار همه بازیکنا رو داشتم!!!

حتی جزوه که مینوشتم میخواستم شماره بزنم به اسم بازیکنای استقلال بود

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنید

وحید طالبلو

خسرو حیدری

...

حتی یه بار استادم چشمش افتاد به جزوام پرسید هادی شکوری؟؟؟ یعنی چی؟؟؟

گفتم یعنی مسئله شماره ۶  !!!!!!!!!!!

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنید

ولی الان از تب و تاب فوتبال افتادم دیگه...


* میگن وقتی که یه کاری انجام میدی نباید به روی طرف بیاری! از ثوابت کم میشه!!!

اما من هربار که تو خونه خیلی کار میکنم به مامانم میگم: خوبه که دختر داری مگه نه؟؟؟

مامانم میخنده میگه آره خیلی خوبه!

وقتی هم که میگم خب یه کم ازم تعریف کن ذوق بکنم میگه همیشه پیش بقیه کلی ازت تعریف میکنم. جلو روت بگم پررو میشی( با خنده ) !!!!!!!!!!!!!

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنید


* جالبه! اینکه بنده خیلی پررو هستم  رو در روز از زبان چند نفر میشنوم!


* حال همه ی ما خوب است 

          اما...

باور بفرمایید راست گفتم!!! حالم خوبهههههههههههههههه حالم خوبههههههههههههههه

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنید



از همه چی ...

*تا حالا شده یه کاری کنی بعد از ته دل به خودت بگی ایییییول دست مریزادتصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنید

این حس خوب رو امروز داشتم.خوشحالم که اشتباه نکردم!



*خیلی دلم میخواد بدونم حکمتش چیه؟؟؟؟تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنید
حاجتی که نزدیک ۱ساله دعا میکنم اما برآورده نمیشه
آخه نه چیز بدیه! نه ضرری داره اما..... الله و اعلم


*چه کیفی میده همسایه آدم از باغچه خونشون سبزی خوردن بچینه برات بیاره!

مخصوصا اینکه پر از ریحون سبز باشهتصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنید


*نمیدونم قضیه چیه که همش دارن پته مته همدیگرو میریزن رو آب!!!


*خیلی ببخشیداااااااااااااا

اما یه sms جالب:

در دنیایی که عده ای یا گوسفندند یا گرگ ترجیح میدهم چوپان باشم!

یکدیگر را ج.ر بدهند من نی میزنم!



*از میدون انقلاب تا ولیعصر پیاده رفتیم! فقط داشت فحشم میداد...

تقصیر خودشه! ۱۰۰۰دفه بهش گفتم با من میای بیرون کفش اسپرت بپوش نه پاشنه ۶سانتی!


*چرا کسی نبود به من بگه ترم تابستونی میخوای چیکار آخه خب حالا؟!!!!!!!!!!!!!



*من همچنان میخواستم بنویسم اما مامان جونمممممممم بین پذیرایی و آشپزخونه در رفت و آمده هم داره غذا درست میکنه هم میخواد فیلم ببینه!!!

من برم استعداد هامو نشون بدم تا مامانم با خیال راحت فیلمشو تماشا کنه!

فعلا...



بعدا نوشت : امروز ۹۰/۵/۱۳ خیلی خیلی خوشحال و شادم گفتم بنویسم که یادم نره!

خداجون سپاس بابت این حال خوش...


بعد بعدا نوشت : تایید نظرات رو غیر فعال کردم عزیزان. نظرات شما خوبان پس از ارسال نمایش داده میشه